سیاوش آزاد
۱۶ آګست ۲۰۱۷



طبقۀ حاکم و جناح حاکم
(۲)

چیزی که آگاهی آن برای مردم زجردیدۀ ما لازمی است، اینست که اعمال و کردار، نظریات و منافع طبقات و یا هم طبقۀ حاکم ملیت پشتون و یا هم تاجیک، هزاره و...، را  به عنوان نظر و عمل و منافع مشترک یک ملیت و قوم وانمود نموده و پای توده های از دنیا بی خبر "خودی"  را در این منجلاب کشانیده اند. ارتجاع حاکم قومی بسیج و متشکل شده در وجود دهاره های مشخص و باند های معلوم الحال ضد مردمی رنگ شده به نام یکی از اقوام افغانستان، سود برده اند. طور مثال آیا جلادی، جنایات بیکران و وطن فروشی گلبدین و نجیب خاد، اعمال تمام ملیت شریف پشتون است؟  آیا بی ناموسی، جنایت و خودفروشی دوستم، اکبر بای، احمد ایشچی و ملیشه های بی ناموس "گلم جمع" این دار و دسته مربوط به تمام ازبیک ها و ترک تبار های شریف کشور سرایت می کند؟ آیا سبعیت و دشمنی مسعود با روشنفکران آزاده و انقلابی کشور و جنایات و وطن فروشی مسعود، ربانی، مارشال جنایت فهیم، عطاء نور، پدرام، قانونی،  برادران مسعود، تورن اسماعیل و غیره افراد دار و دستۀ اخوان جمعیتی، مربوط به همه  مخصوصاً توده های زحمتکش و ستمکش ملیت تاجیک بوده است؟ نه، هرگز چنین نیست!
مردم ستم دیدۀ افغانستان هرگز این را فراموش نخواهند کرد که راکت های گلبدین حکمتیار که خودش منسوب به ملیت پشتون بود؛ هزاره، پشتون، تاجیک و ازبیک را نمی شناخت و همه را با یک راکت هدف قرار می داد و هدف آن می توانست کلبۀ یک هزاره باشد، یا تاجیک، پشتون، بلوچ ...
و به همین ترتیب جنگ های کوچه به کوچۀ سیاف پشتون، مزاری هزاره، مسعود ـ ربانی شورای نظاری تاجیک و دوستم اوزبیک همه عابران را هدف قرار می داد. در هیچ کدام از آن  راکت و مرمی ها  نام پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک، بلوچ، پشه ئی نوشته نشده بود.
کشتار و سلاخی روشنفکران آزادیخواه و انقلابی  منسوب به سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما)به دستور "سیا" و "ای اس آی" توسط احمد شاه مسعود تاجیک تبار باند اخوان جمعیت اسلامی در درۀ پنجشیر و  در مورد دیگر، سپردن ۲۶ تن از رزمندگان آزادیخواه همین سازمان به دست امواج نیرومند دریای پنجشیر با همآهنگی و تبانی مشترک سازمان های جهنمی «سیا» و «کی جی بی»  توسط مزدوران داخلی این دو سازمان استخباراتی یعنی احمد شاه مسعود و دستگاه خاد(تورن فیض و مولوی عارف دو قوماندان جمعیتی در منطقۀ کوه صافی) نزد همه مبارزان و مردم مبارز و ستمدیدۀ افغانستان هویدا می باشد.
به همین ترتیب خوش نام ترین روشنفکران آزادیخواه و انقلابی ملیت پشتون توسط گلبدین پشتون تبار در شهر پشاور و سائر نقاط افغانستان در جبهات نبرد آزادی، نابود و سر به نیست گردیده اند.
آیا به صد ها و هزاران روشنفکر انقلابی، جوانان مبارز هزاره و متنفذین خوشنام و آزادۀ قومی ( مثلاً حاجی نادر، بزرگ قومی مردم هزاره ترکمان ولایت پروان و از بانیان "شورای اتفاق") توسط جلادان و مزدوران وحشی و خود فروش  رژیم جنایتکار آخوندی ایران مثل دار و دستۀ نصر و سپاه مزاری جلاد در سراسر غرجستان در منازل و در جبهات نبرد ضد روسی و ضد مزدوران "خلق و پرچم" سلاخی، ترور و تصفیه نشدند؟؟؟ مگر حافظۀ جمعی مردم جنایت و کشتار بی شمار همین باند های آدمخوار اخوان تشیع مزدور ایران مثل نصر ، سپاه و حزب وحدت مزاری، خلیلی، محقق و اکبری را فراموش کرده اند؟ آیا این همه قساوت، جنایت و غارت ربطی به یک فرد زحمتکش پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک و ترکمن دارد و این زحمتکش از آن نفعی برده است؟ مسلماً خیر!
روی هم رفته، جنگ سالاران وابسته به دول مختلف آزمند استعمارگر و مرتجع جهان و منطقه، چه منسوب به ملیت پشتون بوده اند و یا تاجیک،  هزاره و ازبیک...؛ بیش ترین جنایت را علیه مردمان وابسته به ملیت خودی انجام داده اند.
شوونیسم عظمت طلبانه و ناسیونالیسم تنګ نظر قومی هر دو به منظور بقای حاکمیت خویش جنگ روانی را در میان ملیت های سرزمین ما خلق می نمایند  و افراد ساده لوح و احساساتی را بابت برافروختن آتش نفاق و استخوان شکنی به مثابۀ افزار منفعل اجرائی مقاصد  پلید خویش مورد استفاده قرار می دهند.  
چنانچه در  حاکمیت های طبقاتی انواع و اشکال مختلف از ستم وجود داشته است: ستم طبقاتی، ستم ملی توسط امپریالیسم، ستم جنسیتی، ستم قومی، ستم مذهبی و غیره. در عصر امپریالیسم در کشور های تحت سلطۀ مستعمره، ستم امپریالیستی از عمدگی برخوردار بوده و انواع دیگر ستمگری از کانال ستم امپریالیستی اعمال شده و تحت شعاع آن قرار می داشته باشند،  که حل آن بالای سائر ستم ها تأثیر خود را خواهد گذاشت. اما در موقعیت نیمه مستعمراتی، تصاد طبقاتی با دو طبقۀ حاکم یعنی طبقۀ فئودال و طبقۀ بورژوازی بوروکراتیک کمپرادور عمده بوده و ستم غیر مستقیم امپریالیسم از کانال سلطۀ طبقاتی همین دو طبقه در نقش پایۀ اجتماعی امپریالیسم اعمال شده و محسوس می باشد.
طبقه صاحب سلطه برای فریب ملیت "خودی" از ترفند های گوناگونی استفاده نموده تا از نیروی توده ها به منظور گسترش اقتدار نامشروع خود به خاطر سرکوب مخالفان خودی و سائر ملیت های "غیرخودی" استفاده نماید.
وقتی که ما از حاکمیت طبقاتی طبقۀ حاکم بحث می کنیم، این خود بدین معنا است که توده های محکوم هم ملیت "جناح غالب" قومی یعنی محکومان ملیت "خودی" و محکومان ملیت های "غیرخودی" همه مورد ستم گری و ظلم طبقۀ حاکمۀ بر سر اقتدار شامل "جناح غالب" و "جناح مغلوب"(یعنی جناح شوونیست و جناح ناسیونالیست تنگ نظر) قرار گرفته اند. قابل یادآوری دانسته می شود که ستمگران سائر "ملیت های تحت ستم"، که در حاکمیت طبقات حاکمۀ "ملیت حاکم" لب نانی شریک اند، در ستمگری با طبقات حاکمۀ ملیت ستمگر شریک استند. جناح حاکم ملیت پشتون در قدرت،  مردمان ملیت "خودی" را در صفحات جنوب و شرق کشور در عقب مانده ترین وضعیت جنگی،  اقتصادی و فرهنگی قرار داده اند و در طول این دو دهه پسین است که ـــ مزید بر ستمروائی روزمرۀ طالب و داعش ــ هر روز خون برادران مظلوم پشتون ما تحت نام سرکوب طالب و داعش ، توسط امپریالیسم اشغالگر و مزدوران دولت مستعمراتی جاری است.  طبقه حاکم ملیت پشتون در تداوم این وضعیت به سلطۀ شوونیستی خویش مبادرت می ورزد. در این میان هستند جناح هائی از ارتجاع که تحت نام ملیت و حقوق از دست رفتۀ ملیت خودی، خود را در سیاست مطرح نموده و از اشغالگران استمداد می طلبند تا ایشان را به سریر قدرت نشانیده،  یاری و معاونت نمایند و در قبال این کار، خود اشغالگران از آن ها در زمینه  اهدف استعماری خویش بهره می جویند.
در کجائی از تاریخ افغانستان دیده شده است که تمامی مردم منسوب به ملیت پشتون همه یکجا گردیده و نمایندۀ خود گلبدین، ملا عمر، کرزی، تنی، احدی و یا هم جنرال طاقت و اسماعیل یون را تعیین کرده باشند؟ این را هم می دانیم که اشغالگران سرزمین ما به همراهی پادوان بومی خویش با به راه انداختن تفرقه در میان ملیت های زحمتکش افغانستان می خواهند اهداف استعماری خود و مقاصد ارتجاع بومی را عملی نمایند.
در این میان عده ئی از روشنفکر نما های متعصب و خود فروخته هیزم این تفرقه را محیا می سازند. در شرایط کنونی که کشور و سرزمین ما تحت اشغال عساکر امریکا و متحدان شان قرار گرفته است، رسالت عناصر آگاه تمام ملیت های تحت ستم است که  ماهیت اهداف امپریالیسم اشغالگر و متحدان امپریالیست و مرتجع آن را با همدستی نیرو های ارتجاعی که منسوب و مربوط به هر قوم و ملیت که باشند، افشاء نموده و دلبستگی به قدرت های مختلف امپریالیستی و دسته بندی های ارتجاعی مربوطه آن ها را برملا سازند. تیکه داران قومی هر کدام با دولت های مختلف آزمند استعمارگر و مرتجع در ارتباط بوده و از منافع آن ها دفاع و  پیروی می کنند.
امپریالیزم اشغالگر امریکا و رقبای آن همیشه در صدد خرد و ضعیف ساختن کشور های تحت سلطۀ پیرامونی و خاصتاً کشور های دارای منابع طبیعی وموقعیت ویژه می باشند. استعمارگران به بهانۀ مبارزه علیه تروریزم و گسترش دموکراسی به کشور های فقیر یورش برده و به منظور به دست آوردن نیروی کار ارزان، غارت منابع مادی، ایجاد پایگاهای نظامی شماری از روشنفکر نما های هرزه و ابن الوقت   را در خدمت  اهداف خود قرار می دهند.
از این رو دفاع از احمد ضیا مسعود تحت عنوان وطنداری و قومی،  کرزی ، گلبدین، عطاء،  دوستم، محقق، اشرف غنی و خلیلی  و سائر جنایتکاران مرتجع قومی؛ ننگ روشنفکری و خیانت بزرگ به حق خلق های ستم کش افغانستان محسوب می شود.
مردم ما نباید به دلیل نفرتی که از رژیم حاکم دارند، به جناح بندی های رانده شده  به حاشیه قدرت که همه وابسته و مزدور دول مختلفۀ امپریالیستی  و ارتجاعی اند، دو باره زمینۀ تقویت شدن و بازگشت به قدرت را بدهند. برعکس باید مردم ستمکش افغانستان را در مقابل این دسته بندی های ضد ملی و ضد مردمی متحد سازیم. این باند های میهن روش بار بار این را ثابت نموده اند که در معامله گری، سود جوئی، به خاک و خون نشاندن مردم ما و خودکامگی ید طولائی دارند. همین هائی را که مشت نمونۀ خروار نام بردیم، گرگ خانه و روباه بیرون اند. یعنی در مقابل مردم خود گرگ های درنده و خونخوار اند، ولی در مقابل قدرت های استعماری روبهان مکار و دم جنبانی  بیش نیستند.
روشنفکران ملی ــ مردمی هیچگاهی موضوعات غیراساسی و فرعی را عمده نساخته و دستۀ کارد دشمن نخواهند گردید. شعار روشنفکران واقعی مبارزه علیه دشمن مشترک عمده و اساسی تمامی خلق های تحت ستم خواهد بود(امپریالیسم و ارتجاع) نه استقرار و به قدرت رسیدن دسته و افراد مرتجع و مزدور چندی از یک ملیت و یا هم قوم خاصی و یا از چند ملیت. این روشنفکران هیچ گاهی در مسیر مبارزات خویش به نام دفاع از یک ستم دیده، ستم دیدۀ ملیت و قومی دیگری را مزمت و توبیخ نمی کنند. نویسندگان متعهد و انقلابی هیچ گاهی به نوکران قلمی اشغالگران اجازه نخواهند داد تا با پخش محصولات متعفن خویش تحت عناوین برتری قومی، تباری، اکثریت و اقلیت و غیره لاطائلات؛ ذهنیت مردم را در روند دلخواه اشغالگران قرار دهند.
از نقطه نظر اجتماعی هیچ ملیت، قوم و قبیله ای نیست  که در آن از طبقات اجتماعی خبری نباشد.  بناءً در هر مقطع تاریخی در میان طبقات حاکم و محکوم دو نوع فرهنگ متبارز می گردد که یکی در نقش مدافع رشد و بالندگی از طبقات محکوم دفاع می کند. دیگری در نقش مدافع مناسبات تولیدی حاکم از طبقات ارتجاعی حاکمه دفاع نموده و مانع رشد و بالندگی است.
در طول تاریخ مبارزات حاکم و محکوم، حاکمان همواره منافع طبقۀ خویش را منافع توده های مردم جا زده اند. در بسا مواقع محکومان تا زمان تشکل پذیری مبارزات شان، زیر پرچم ناسیونالیسم طبقۀ حاکمه قرار می گیرند. محکومان پس از ارتقای  درجه آگاهی، رشد تضاد های طبقاتی و متشکل شدن مستقلانه است که درفش مستقل طبقاتی خویش را می افرازند. افراشتن درفش مستقل سیاسی و طبقاتی با مطالبات مبارزاتی روشن، تعیین کنندۀ تغییر موقعیت طبقۀ محکوم به طبقۀ حاکم شمرده می شود.
پایان